خاطراتو نحوه شهادت شهید حسین عسگری از زبان حال برادرش مهدی عسگری:
بسم الله الرحمن الرحیم
از دوران کودکی با رفتارهایی که از خود بروز داد از کودکان دیگر متمایز کرده بود ویادم می آید و یدم می آید از همان دوران کودکی عاشق امام حسین(ع) و همین عشق باعث شده بود که با سن کم برای اهل بیت مداحی و نوحه خوانی میکرد .
از نوجوانی به واجبات شرعی عمل مینمودو از سن پانزده سالگی که به تکلیف شرعی رسیده بود با رضایت پدر و مادر به منطقه جنگی جنوب ایران اعزام شد اینگونه از سه ماه زندگیش تعریف میکرد بعد از این که مارا به منطقه جنوب منتقل کردن تازه طعم زندگی کردن را بین هم سنگری های خود چشیدم سادگی،اخلاص،عشق به ائمه همه این ها درس هایی بود که در این سه ماه از یاران امام آموختیم.شبها هر سنگ ها هر سنگر برای خود روضه برگذار میکرد تا نیمه های شب صدای یا حسین یارهرا بلند بود بعضی از بچه ها بخاطر اخلاصی که داشتند پوتین بچه هارا واکس میزدند یا لباس های انهارا می شستند ولی کسی نمیفهمید کار چه کسی است.وقتی شب عملیات میرسید بچه ها از شوق سر از پا نمیشناختند عده ای شوخی میکردن،عده ای نماز میخواندن وبعضی با قرائت قرآن –زیارت عاشورا به استقبال یار میرفتند.
فردای عملیات ما در سه شبانه روز در محاصره دشمن بودیم و غذایمان نان خشگک بود که از قبل برایمان مانده بود بعد از سه روز ما از محاصره دشمن بیرون آوردند و من به تهران بازگشتم.
تازه از منطقه برگشته بود سه ماهی بود که در جبهه های جنوب با عاشقان حسینی هم سنگر بود میگفت جزء اخلاص در سنگر ها و ایثار بچه ها چیزی نبود و همین بود آنها را پایبند جبهه ها کرده بود.همه در انتظار عملیات روز شماری میکردند تا به معبودشان برسند.
بار اول که میخواست به جبهه برود چون سنش به شانزده نرسیده بود با دستکاری شناسنامه اش توانست به جبهه برود .بار دوم با مخالفت پدر و مادرش رو به رو شد.خیلی براش دوری از بچه های جبهه سخت بود یک روز به بهانه رفتن به حمام ساکش را برداشت و به جبهه رفت.
در یکی از مناطق غرب کشور در یک عملیات که بعدا تعریف میکرد و میگفت:در دمای بیست درجه زیر صفر هر نفر پنج عدد پتو دور خود انداخته بودند تا بتوانند کیلومترها پیاده روی کنند و از برف و سرما در امان باشند و وقتی نزدیکی های دشمن رسیدیم و با دشمن در گیر شدیم بچه ها رشادت زیادی کردند و تعدادی از دوستان همانجا به شهادت رسیدن و قسمت ما هم چندتا ترکش ناقابل بود که به دست وصورتمون اصابت کرد.
(نحوه شهادت)
ماه محرم بود که حسین با ترکش های که به صورت و دستش خورده بود به منزل برگشت ،چند هفته ای برای درمان به بیمارستان می بردیم اما
متاسفانه ترکشی که به صورتش اصابت کرده بود جای حساسی از فکش بود که پزشکان نمیتوانستند بیرونش بیاورند.
با همین وضع شب ها به مسجد میرفت و در مجالس امام حسین شرکت میکرد.یادم نمیرود شب اربعین امام حسین(ع)بود بعد از عزاداری با بچه های بسیج عازم گشت زنی در خیابان می شود حسین که در ترک موتور بود متوجه صدای زیاد موسیقی ماشین می شوند، که همین باعث شد راننده که حالت مستی داشت ماشینش را به طرف اینها گرفت و که موتورشان با جدول خیابان برخورد کند و حسین از ناحیه صورت که قبلا به وسیله ترکش اسیب دیده بود مجددا دچار خون ریزی شدید شود و همان شب به لقاءالله بپیوندد و در روز اربعین امام حسین(ع)در بهشت زهرا به خاک سپرده شود.
{روحش شاد}
فرازی از وصیت نامه شهید:
خدایا من آن بنده دل شکسته هستم که بارها به در خانه تو آمده ام ولی باز نتوانسته ام بر هوای نفسم غلبه کنم . خدایا این دفعه آخر که به درگاه تو آمده ام با باری از امید و توکل بر تو ای خدا توانستم بر هوای نفسم غلبه کنم و تو نیز جواب مرا دادی. برادران و خواهران به جبهه بروید و از دین و کشور و ناموس و قرآن پاسداری کنید و امام عزیز را تنها نگذارید.
برای دیدن تصاویر به ادامه مطلب مراجعه فرمائید.
در پناه حق.